نام اصیل ایرانی |فارسی|دختر|حرف ر
- توضیحات
- دسته: اسامی اصیل ایرانی | حرف ر
- بازدید: 862
نام دختر فارسی که با ر شروع شود:
ردیف | اسم فارسی |
معنی نام |
1 | رابو | اسم گلی بهاری می باشد. |
2 | رابیا | مشهور، نامدار |
3 | راتا | نام فرشته ای است. |
4 | رادا | مونث راد، دختر جوانمرد، بانوی بخشنده |
5 | راددخت | دختر بخشنده یا خردمند |
6 | راز | آنچه از دیگران پنهان نگاه داشته می شود، سِر |
7 | رازان | نام روستایی است در نزدیکی خرم آباد |
8 | رازک | گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ، و دارویی است. |
9 | رافونه | پونه |
10 | رام افزا | افزاینده آرامش |
11 | رام افزون | رام افزا، افزون کننده آرامش |
12 | رام بانو | بانوی آرام یا بانوی شاد |
13 | رامتین | نام یکی از نوازندگان و موسیقی دانان در زمان ساسانیان. |
14 | رامدخت | دختر آرام |
15 | رامش | شادی، آسایش، حظ، خوشی، لذت، سرود، آسودگی، نغمه |
16 | رامشین | نام روستایی در نزدیکی سبزوار |
17 | رامک | رام، اهلی |
18 | رامونا | لاتین نگهبان عاقل |
19 | رامینه | رامین |
20 | راوش | مصحف زاوش، نام ستاره مشتری |
21 | راویز | خارشتر |
22 | راویس | صاحب جاه و جلال |
23 | رایکا | محبوب، مطلوب |
24 | رخ افروز | روشن کننده چهره، شادی آور |
25 | رخسار | چهره، صورت، گونه |
26 | رخساره | چهره، صورت، گونه |
27 | رخشا | درخشان |
28 | رخشاد | خشرو، دارای چهره شاد و گشاده نام دخترانه |
29 | رخشان | درخشان |
30 | رخشنده | درخشنده، دارای عظمت و شکوه |
31 | رخشید | آن که چهره ای روشن و تابان دارد. |
32 | رخشیده | رخشید |
33 | رخک | مرکب از رخ (چهره، سیما، صورت) + ک (نشانه تحبیب) |
34 | رخگل | آن که چهره ای زیبا چون گل دارد. |
35 | رخنا | زیبارو |
36 | رخنار | زیبارو |
37 | رزان | به فتح ر، نعت فاعلی از رزیدن به معنای رنگ کردن، همچنین جمع رز است، اما غالباً به عنوان مفرد بکار می رود به معنای درخت انگور، تاکستان |
38 | رزمین | دختر جنگجو، دختر مبارز اسم زیبای دختر |
39 | رستا | رستگار شده، رهایی یافته، از بند جدا شده |
40 | رستاک | به فتح ر، شاخه تازه ای که از بیخ درخت در آید، زاده ی درخت مو |
41 | روجا | درگویش مازندران ستاره صبح |
42 | روجا | ستاره صبح، آخرین ستاره ای که از آسمان می رود. |
43 | رودابه | مرکب از رود (فرزند) + آبه (روشنی)، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سیندخت و مهراب کابلی، همسر زال زر و مادر رستم پهلوان شاهنامه |
44 | روزافزون | آنچه روز به روز بر آن افزوده می شود، روز به روز پیشرفت کننده، نام دختر کانون، سپهسالار ماچین در داستان سمک عیار |
45 | روزانا | روشنا، منسوب به روز، بانویی با چهره ی تابنده، دختر زیبا |
46 | روسانا | مانند چهره، مثل رخ، مرکب از رو بعلاوه پسوند سان بعلاوه الف تأنیث |
47 | روشا | روشن |
48 | روشان | روشن |
49 | روشن | تابان، درخشان |
50 | روشن چهر | آن که چهره ای روشن و تابان دارد. |
51 | روشن رخ | روشن چهر |
52 | روشن مهر | خورشید درخشان persian girl names |
53 | روشنا | نور، روشنایی |
54 | رومیسا | دختری که مانند رومیان است، سپید رو |
55 | رونیا | بر وزن گونیا، آنکه چهره اش مثل نیاکانش است، اصیل و با نژاد |
56 | رویا | روینده نام اصیل فارسی |
57 | رها | نجات یافته، آزاد |
58 | ریرا | در گویش مازندران بیدار باش، به هوش باش |
59 | ریکا | محبوب، معشوق |